تارچفسکی: یک فانتزی متفاوت
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان روایت زندگی پسری به نام «امیر» است. امیر شامهای تیز و منحصربهفرد دارد و به همین دلیل هم همیشه مورد تمسخر فامیل و اطرافیان قرار میگیرد. او تنهاست و این در خود بودن را دوست ندارد. تنها کسی که به او توجه میکند رئیس چاق کارخانه عطرسازی است که امیر برایش کار میکند. کنترل نهایی عطرهای تولیدی کارخانه بر عهده امیر است و او این مسئولیت را با مهمترین عضو بدن خود؛ یعنی دماغش انجام میدهد. تا اینکه یک روز از خواب بیدار میشود و میبیند دماغش بی هیچ توضیحی غیب شده است و... .