قصههای شیرین کلیله و دمنه
کلیله و دمنه - اقتباسها / داستانهای فارسی - قرن 14 / داستانهای فارسی - قرن 14 - ادبیات کودکان و نوجوانان
مرغابی کنار آب دراز کشیده بود. شب، رنگش را در آب ریخته و آن را تیره کرده بود. تصویر دو ستارۀ زیبا نیز مثل ماهی در آب میدرخشید. لحظهها به آرامی میگذشت و مرغابی را رخوت دلچسبی فرا گرفته بود، چشمهایش باز و بسته میشد، در عالم خود بود، چند لحظه چشمهایش را میبست و بعد با کوچکترین صدایی آنها را میگشود. در یکی از همین باز و بسته کردنها، ناگهان متوجۀ چیزی در آب شد. چرتش پرید، بلند شد و ایستاد. با خود گفت: حتما ماهی هستند، چه برقی هم میزنند، ولی چرا تکان نمیخورند؟ بهتر است آرام وارد آب شوم تا متوجه من نشوند. وارد آب شد. هرچه جلوتر رفت، آنها تکان نمیخوردند. چقدر عجیب! تا به حال چنین چیزی ندیده بود. جلوتر رفت و به آنها نوک زد. هیچ خبری نشد. دوباره نوک زد. بازهم فرار نکردند. سردرنمیآورد چه هستند. نه تکان میخوردند و نه میشد آنها را گرفت. چه ماهیهای عجیب و غریبی! پناه بر خدا حتما خیالاتی شدهام و هیچچیزی در آب نیست. از آب بیرون آمد و دوباره سرش را روی پرهایش گذاشت و دراز کشید، این بار خواب بر او غلبه کرد و بلافاصله به خواب عمیقی فرو رفت. نرمی آفتاب صبحگاهی که بر سرش ریخت. چشمهایش باز شد. چه خواب خوبی بود! بالهایش را کمی بالا و پایین برد تا از کرختی در بیایند. بلند شد و به طرف آب رفت. چشمش به ماهی قرمز و شیطانی افتاد که یک جا بند نبود و مرتب دور خود میچرخید. خواست داخل آب بپرد و آن را شکار کند ولی به یاد اتفاق دیشب افتاد، مکث کرد و با خود گفت: "حتما بازهم خیالاتی شدهام. دنبال کردنش بیفایده است. "بالهایش را باز و بسته کرد و به آسمان پرکشید و رفت. مجموعۀ حاضر مشتمل است بر داستانهایی با عناوینی چون چاه طمع؛ ساده دل؛ وکیل دریا؛ از چاله تا چاه؛ و درس عبرت که از کتاب "کلیله و دمنه" اقتباس شده است.