توپ بازی
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
داستان تخیلی «توپبازی» روایتی از قل خوردن خورشید به وسط آسمان و دوباره به زمین افتادن آن در هر هشت ساعت یک بار است. بدینترتیب روزها گذشت و خورشید دیگر طلوع نکرد، مگر برای چند ثانیه. در این حال فیلسوفها شروع به نظریهپردازی کردند. نقاشان در گروههای هزارنفری حالات جدیدی از نور را به تصویر کشیدند. آمار آزار زنان در خیابان روز به روز بالا میگرفت. کارخانههای تولید اسباببازی توپهای بزرگ قرمز بادی تولید کردند که خوب قل بخورد. عاشقان از بس فراقشان طولانی شده بود، دق کردند. روحانیون اعلام کردند همه هر هشت ساعت یک بار، دو رکعت نماز آیات بخوانند. در نهایت فیلسوفان به این نتیجه رسیدند که «خورشید بازیاش گرفته است». در این مجموعه 13 داستان کوتاه از یک نویسنده گرد آمده که «توپ بازی» یکی از آنها است.