شیر زورگو
داستانهای حیوانات / داستانهای اخلاقی
در جنگلی زیبا شیر بزرگ و قدرتمندی زندگی میکرد که خود را قویترین حیوان جنگل میدانست و از حیوانات ضعیفتر کار میکشید. حیوانات جنگل که از زورگوییهای شیر خسته شده بودند جنگل را ترک کردند و به بیشهزار رفتند. وقتی شیر از خواب بیدار شد خود را تنها دید خیلی ناراحت شد. او تازه متوجه شدهبود که چقدر به حیوانات دیگر احتیاج دارد. به همین دلیل به بیشهزار رفت. از تمامی آنها عذرخواهی کرد و آنها را به جنگل بازگرداند. از آن به بعد تمام حیوانات از بزرگ و کوچک و قوی و ضعیف کنار هم با خوبی و خوشی زندگی میکردند. این داستان در جلد هفتم از مجموعه کتابهای مصور و رنگی«قصههای شیرین» به چاپ رسیدهاست.