آفتابپرست نازنین
داستانهای فارسی - قرن 14
«خلود» پسر اکسیر به علت خیانتهای یک سرهنگ عراقی کشته میشود. سرهنگ به ایران فرار میکند و اکسیر به همراه نوههایش برای گرفتن انتقام راهی ایران میشود تا سرهنگ را دستگیر و تحویل چند خانوادة عراقی دهد که یکی از عزیزانشان به علت خیانتهای سرهنگ کشته شدهاند، او تلاش میکند تا پولی دریافت کرده و نوة بیمارش احلی را در بیمارستان بستری کند. او موفق میشود نهر -همسر سرهنگ- و هانیه که ظاهرا دختر اوست را دستگیر کند و مریم و حلیمه نیز که هرکدام به نحوی درگیر ماجرا هستند، توسط اکسیر دستگیر میشوند تا سرنخی از سرهنگ به وی بدهند. شوکا دختری که از یک پدر عراقی و مادری عرب است و در ایران بزرگ شده و در پی جریاناتی سرنوشت او نیز به این ماجرا گره خورده، راوی این وقایع است.