بود و نبود یکی بود
در این کتابچه، حکایت به وجود آمدن هستی و روابط میان برخی از اجزای آن نظیر ماه و خورشید به زبان ساده بیان میگردد. در کتاب آمده است: "بود هستیش را از نبود میگرفت و نبود با بود معنا مییافت.... روشنایی از تاریکی فرار میکرد و تاریکی در پی روشنایی روان میشد تا شاید آن را به اسارت خود درآورد. ناگهان!!! در دل ظلمت نیستی شب، نور میدرخشید و عاشقانه در پی هستی خویش بر هر چه سیاهی بود، رنگ روشنایی پاشید و ماه با تمام زیباییاش خود را نشان داد...".