قاب خیال
داستان درباره پسربچهای به نام سعید است .سعید نسبت به پدرش بدبین میشود و همین سوءظن او را به تنفر از پدر سوق میدهد .پسرک نسبت به گفت و گوهای تنهایی پدرش با یک قاب عکس بدگمان میشود .او تصور میکند که پدرش به مادر او خیانت کرده و زن دیگری را دوست دارد از همین رو میکوشد راز پدر را بر ملا سازد .اما به نتیجهای نمیرسد تا این که عاقبت به طور اتفاقی به دفترچه خاطرات پدر دست مییابد و در پی آن، متوجه میشود که پدرش پیش از ازدواج به زن دیگری دل بسته بوده اما او در اثر سرطان خون سالها قبل مرده است .پس از آن در پی ماجراهایی سوءظن سعید به مهر و محیت تبدیل میشود .