مردهها را کجا چال کنیم؟ (مجموعه داستان)
کتاب حاضر مجموعهی ده داستان کوتاه با این عناوین است: "اگر میتوانستم"، "درخت خون"، "مردهها را کجا چال کنیم؟"، "اتللوی ایرانی"، "آن کس که تو را نجات داد، متهم است"، "به خاطر بچهای که در راه است"، "در جست و جوی قاتل هفت کور"، "شکارگاه"، "نقاش کوچهی سیزده پیچ" و "بازی زندگی" برای نمونه، در داستان "مردهها را کجا چال کنیم" چنین میخوانیم: "رییس با عجله خودش را میرساند به اداره، با دست جمعیت را پس میزند، از پلههای اداره بالا میرود و در برابر نگاه تماشاگران به جسدی خیره میشود که این نوشته به کفنش سنجاق شده است: "بنا به وصیت شخص متوفی، جسد ایشان را جلوی این اداره گذاشتیم تا اقدام به کفن و دفن او نمایند. چون نامبرده در طول زندگی شصت و پنج سالهاش بدون زمین زندگی کرد و پولی برای خرید قبر نداشت مجبور به چنین وصیتی شد. با احترام: اعضای خانوادهی متوفی" رئیس اداره قضیه را به کلانتری محل گزارش میدهد اما آنها میگویند این مساله به پزشکی قانونی مربوط میشود. رئیس به ناچار با سازمانهای مرتبط از جمله دادگستری تماس گرفته و علت این صحنهسازی را چنین بیان میکند: "چون من نامزد انتخابات شدهام، رقبایم بدین شکل برایم پاپوش درست کردهاند اما من آن را حل میکنم". رئیس به حسابدار اداره دستور خرید قبر داده و فهرست هزینههای کفن و دفن را امضا مینماید. در همین حین پیرترین مستخدم اداره وارد میشود و میگوید: "جناب رئیس! آمدم عرض کنم... این جسدرو میشناسم". رئیس میپرسد: "چرا زودتر نگفتی؟" مستخدم پیر علت را ترس از دفن نکردن جسد بیان میکند. رئیس میپرسد خب! مرده کییه؟ چه کاره بود؟ خونهاش کجاست؟" مستخدم پیر جواب میدهد: قربان! مستخدم بازنشستهی اداره بود. سالها توی همین اداره خدمت کرد. فقیر بود، خیلی فقیر، با چند نانخور ریز و درشت".