شاید روزی دوباره
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان روایت زندگی دختری به نام «افسون» است که به روایت اول شخص بیان میشود. داستان از کودکی افسون شروع میشود که تکدختر خانواده است. او هر سال در تعطیلات به خانه «بی بی» و «آقاجانش» در روستا میرود و با پسرخالهها و دخترخالههایش همبازی میشود. سالها میگذرد. بچهها بزرگ میشوند، یکی از پسرخالهها به نام «شهریار» به اروپا سفر میکند، اما برای مدت طولانی نمیتواند در آنجا بماند. او به ایران بازمیگردد و به خانه خالهاش میرود. حالت نگاه او برای افسون غریبه نیست و این آغاز عشقی است که شرایط زندگی افسون را میتواند تغییر دهد و... .