بیلی دست و پا چلفتی اما خوششانس
سالها پیش پسری به نام «بیلی» با مادرش در کلبهای در وسط جنگل زندگی میکرد. او پسر خوبی بود، اما هرگاه در شستن ظرفها کمک میکرد، همة آنها از دستش میافتادند و میشکستند. یک روز بیلی تصمیم گرفت همة چیزهایی را که شکسته بود بخرد و برای مادرش بیاورد، اما او پول زیادی نداشت. در راه پیرمردی مقدار زیادی چینی به او داد. بیلی هنگام رسیدن به خانه پایش به یک شاخه گیر کرد و چینیها به هوا پرتاب شدند، اما همة آنها در هوا معلق ماندند. از آن روز به بعد هرگاه فنجان یا بشقابی از دست بیلی میافتاد در هوا معلق میماند. بیلی علت این موضوع را نمیدانست اما شاید پیرمرد قدرت جادویی داشت یا بیلی خوششانس بود.