ضحاک ماردوش
داستانهای حماسی
کتاب مصوّر حاضر، از مجموعة «داستانهای شاهنامه» است که به داستان «ضحاک ماردوش» اختصاص یافته است. این داستان با هدف آشنایی کودکان با داستانهای افسانهای شاهنامه و عاقبت غرور و خودپسندی و ظلم و ستم به نگارش در آمده است: «ضحاک» پس از کشتن «جمشید»، پادشاه ستمگر و مرگ پدرش به دست شیطان، به پادشاهی میرسد. شیطان در لباس آشپز جلوی «ضحاک» حاضر میشود و قتی بر شانههایش بوسه میزند دو مار سیاه از شانههایش بیرون میزند. طبیبان برای رهایی «ضحاک» از دست مارها چارهای پیدا نمیکنند و شیطان دوباره ظاهر میشود. «ضحاک» به دستور شیطان هر روز مغز سر دو نفر از جوانان را به مارها میدهد. او سرانجام خواب وحشتناکی میبیند و یکی از معبران آن را اینگونه تعبیر میکند که روزی مرد جوانی به نام «فریدون» انتقام جوانان کشته شده را از «ضحاک» میگیرد.