دستفروش مترو
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، رمانی فارسی و داستان جوانی است اهلقلم و تحصیلکرده که از ناچاری به فروش اقلام مصرفی در مترو میپردازد. این جوان از این رهگذر وارد جریانی عاطفی میشود و میکوشد با اتکا بر این علاقه به زندگی خود سامانی دهد. در بخشی از رمان میخوانیم: «چشمهایم داشت سنگین میشد و به «مهتاب» فکر میکردم که صدای قهقهه نوزادی را شنیدم. صدا از موبایل پیرمردی بود که کنارم نشسته بود و صدا را نمیشنید. جوانی که روبه رویش ایستاده بود به او فهماند که موبایلش زنگ میخورد. پیرمرد سمعکاش را زد و شروع به صحبت کرد و من غرق در صدای قهقهه نوزاد و یاد «مهتاب» به خواب رفتم».