دلقکها و حکایتهای عامیانه
لطیفههای فارسی - قرن 14 - مجموعهها / لطیفههای فارسی - قرن 14 - مجموعهها - ادبیات نوجوانان
در این مجموعه، چهل و پنج حکایت و لطیفه عامیانه و قدیمی گردآوری شده است. "غلام زرنگ"، یکی از حکایتها، ماجرای ارباب و غلام تنبلی است که از انجام کار به هر نحوی طفره میرود .ارباب به غلام میگوید :بلند شو ببین باران نمیآید . غلام میگوید :این گربه الان از بیرون آمد، پشتش را دست بکش اگر خشک است که معلوم میشود باران نمیبارد .ارباب میگوید :برو سنگ یک من را بیاور، غلام میگوید که وزن گربه به یک من است، از او استفاده کند .ارباب میگوید :آن نیم زرع را به من بده .و غلام در جواب میگوید :دم گربه اندازه نیم زرع است .عاقبت، ارباب میگوید :بلند شو چراغ را روشن کن .غلام میگوید :آن سه کار را من انجام دادم این کار را خودت انجام بده .