قصههایم برای مریم، غصههایش برای من
رمان حاضر براساس خاطراتی تنظیم شده که طی آن راوی ماجراهای گوناگون زندگی خود را شرح میدهد و از معشوق خیالی خود "مریم "سخن میگوید .راوی که "مرتضی " نام دارد در بخشی از خاطرات خود خاطر نشان میکند..." :ای ماه که آسمان شب به تو افتخار میکند و شبها شیفتگانت به تو نگاه میکنند و با تو راز و نیاز میکنند .ای ماه که هر چقدر از تو تعریف کنم کم گفتهام هیچ فکر کردهای، هیچ فکر کردهای که تو نورت را از کجا به دست میآوری....اگر خورشید به تو نمیتابید چه رنگی بودی؟ .هیچ فکر کردهای اگر خورشید نباشد چه میشود؟...مریم، مهربان من، این لطف و صفای ظاهر من به برکت نور پاک دل تو نسبت به من است وگرنه بدون تو مرتضی سیاه کدر است ."...