آفتابپرستها
داستانهای پرتغالی - قرن 20م.
این رمان که رمانی سیاسی است و به روایت یک «آفتابپرست» که در خانهای کهنه زندگی میکند، بازگو میشود، برآمده از روح جهان مسخ «کافکا» و روایتهای «بورخس» است. کسانی که به خانه آفتابپرست میآیند خواستار ابداع گذشته هستند. همخانه آفتابپرست «زالی» است با ذهنی عجیب و همین امر باعث برقراری دیالوگهایی میان آن دو درباره ماجراهای رخداده در خانه، میشود. موضوع اصلی این رمان درباره فساد قدرت و جهان انسانهای انعطافناپذیر است.