عمه ماری و عمو داری
در یک آبادی کنار دریاچه، پسری به نام «کاکا» هر روز موقع بازگشت از مدرسه با دوستانش بازی میکرد. یک روز او یک تخم پرنده پیدا کرد و آن را نزد «عمه ماری» و شوهرش «عمو داری» برد تا تخم را زیر مرغش بگذارند تا جوجه شود. بعد از مدتی جوجهای از تخم بیرون آمد که پرهای رنگین داشت. او با جوجههای دیگر بزرگ شد و یک روز مادر جوجه او را دید و از عمه ماری و عمو داری خواست که جوجهاش را به او بدهند و در عوض به آنها گفت که هر آرزوی داشته باشید آن را برآورده خواهم کرد. عمه ماری و عمو داری پذیرفتند و پرنده چند عدد از پرهای خود را به آنها داد تا اگر آرزویی داشتند پر را بسوزانند تا پرنده نزد آنها آمده و آروزی آنها را برآورده کند. آنها آرزو کردند که به خانهای بزرگتر بروند و زندگی راحتی داشته باشند، پرنده آرزوی آنها را برآورده کرد و آنها به خانة بزرگتر رفتند اما چندی بعد آرزوهای دیگری کردند و خواستند حاکم شهر شوند، آنها سرانجام خسته شده و خواستند که به زندگی گذشتة خود برگردند. این کتاب مصور برای گروه سنی «ب» به نگارش درآمده است.