تا مقصد میخوابم، بیدارش نکن
در مجموعهی حاضر 14 داستان کوتاه فراهم آمده که از آن جمله است: کلمهای به نام کلمه، گاه درمان، صبا نصیحت، نفس نمیکشید تا، آن روز پاییزی، دیدار شبانه، مرز، مرد سایهای و روز آخر. در داستان نخست، راوی که به همراه همسر و دخترش عاطفه با اتومبیل خود با سمت "کلمه" در حرکت هستند، ناگهان با هوایی مهآلود مواجه میشوند. در همین لحظه بنزین ماشین نیز تمام میشود و ترس تمام وجود آنها را فرا میگیرد. اما پس از لحظاتی ابرها به کناری رفته آنها تابلویی که روی آن نوشته شده "کلمه" را میبینند. راوی بامشاهدهی تابلو میگوید: "کلمه، کلمهای است مثل باد، مثل دریا، مثل درخت، مثل بهشت".