سفیدبرفی و گل سرخ
افسانههای عامه
کتاب مصوّر حاضر، حاوی داستانی افسانهای است که برای مخاطبان گروههای سنّی (ب) و (ج) تدوین شده است. این داستان با هدف آموزش سرانجام نیکی به دیگران و ترویج نیکی کردن به نگارش در آمده است. در این داستان آمده است: «سفیدبرفی» همراه خواهرش «گل سرخ» و مادرش در جنگل زندگی میکنند و گاهی برای آوردن آب و جمع کردن هیزم به جنگل میروند. در یک شب سرد زمستانی مردی درشت هیکل و زشت به خانة آنها میآید و غذا میخواهد. خانوادة «سفید برفی» با خوشرویی از او پذیرایی میکنند. در فصل بهار «گل سرخ» و «سفیدبرفی» با مردی کوتوله مواجه میشوند که کیسهای از سنگهای قیمتی را در غاری پنهان میکند، آنها به اتّفاق «سیمونات»؛ مرد درشت هیکل بار دیگر با مرد کوتوله مواجه میشوند و با درگیری «سیمونات» با آن، مرد کوتوله تبدیل به تمساح میشود. «سیمونات» تمساح را میکشد و پس از آن تبدیل به شاهزادهای زیبا میشود. شاهزاده ماجرا را برای «سفیدبرفی» تعریف میکند که چگونه طلسم شده است و پس از آن با «سفیدبرفی» ازدواج میکند. «گل سرخ» نیز با یکی از دوستان ثروتمند «سیمونات» ازدواج میکند و دو خواهر پاداش خوبیهای خود را میگیرند.