پیمان
این داستان که از زبان اولشخص بازگو شده، روایت پسری است با نام "پیمان" که پس از آشنایی با "بنفشه"، طی تحصیل در دانشگاه او را به عقد خود درمیآورد. پیمان به پدر و مادر بنفشه قول میدهد که تا دو سال بعد مراسم عروسی را برگزار کند. اما پیشآمد ماجرایی او را از این گفته منصرف میسازد. ماجرا بدینقرار است که روزی "عابدی" ـ یکی از همکلاسهای بنفشه ـ به او پیشنهاد ازدواج میدهد. پیمان زمانی که از این قضیه مطلع میشود به بنفشه میگوید که باید بین ادامهی تحصیل و زندگی با او یکی را انتخاب کند. بنفش نیز که علاقمند به ادامهی تحصیل است، ادامهی تحصیل را انتخاب میکند اما....