کوچ غریبانه
داستانهای فارسی - قرن 14
راوی داستان، دختری است که پس از تولد، تحت سرپرستی پدر و نامادریاش (که خالهاش بوده) قرار میگیرد. او پس از تحمل آزار و اذیت بسیار از ناحیهی نامادری، متوجه میشود که این زن، مادر واقعیاش نیست. راوی پس از چندی به "مسعود"، پسرعمهاش که فردی است انقلابی و مسئول توزیع اعلامیههای امام، علاقهمند میشود. تا این که روزی نامادری متوجه وجود اعلامیهای در کمد راوی میشود و به او میگوید به این شرط که به جای ازدواج با مسعود با پسر خودش ازدواج کند، مسعود را لو نخواهد داد. راوی نیز به اجبار نامادری، با پسرخالهاش که فردی است لاابالی، ازدواج میکند. اما آزار و اذیتهای وی و ارتباط نامشروع او با زنی دیگر، باعث میشود تا راوی دست به خودکشی بزند. و اما انتقال او به بیمارستان باعث نجاتش از مرگ میشود. پس از چندی همسر وی بر اثر ابتلا به بیماری سرطان میمیرد و سرانجام راوی با مسعود ازدواج میکند.