ناهماهنگی
داستانهای فارسی - قرن 14
این کتاب، داستانی فارسی در ژانر اجتماعی است. در این داستان «احسان»، «بابک» و دو خواهر دوقلویش، «پیمان» و همسرش «عسل»، به سفری پنج روزه به روستای «لفور» میروند، حوادثی که در این سفر برای این گروه رخ میدهد روند داستان را شکل میدهد... . در بخشی از داستان میخوانید: «غوغای وحشتناکی بود. آزمایشگاه عملا درحال سقوط بود. آدمها را کنار میزدند و دنبال هستی میرفتند. داخل راهرویی طویل بودند که از جلویشان چند مأمور سیاهپوش با مسلسل و ماسک شیمیایی وارد شدند. بلافاصله فهمیدند هدفشان آنهاست و راهِ رفته را برگشتند. هستی دو شلیک بیهوده بهسمتشان کرد. احسان نزدیک پیمان و عسل بود. وارد سالن شدند. صدای شلیک رگباری مسلسلی را شنیدند. درِ سالن را بستند و مقابلش ایستادند تا باز نشود. داخل سالن جز چند جنازه چیز دیگری دیده نمیشد. هستی داد زد: «سفت بچسبید به در...».