هدیه گرانبها
در این داستان کوتاه نمادین، روزی پسرکی پندهای حکیمی را درباره هدیهای گران بها میشنود مبنی بر آن که هر کس چنین هدیهای را صاحب شود برای همیشه خوشبخت خواهد بود .تصور پسرک از این هدیه، نوعی اسباب بازی یا هدیهای در روز کریسمس است، اما حکیم خاطر نشان میکند که "هدیه گران بها با خیال ارتباطی ندارد، بلکه ارزش آن از خودش ناشی میشود...آن چیزی است که در وجود خود توست ."... پسرک در پی هدیه روان میشود، سرزمینها و مکانهای گوناگون را کنکاش میکند، عاقبت به مردی جوان و سپس به شخصیتی میان سال بدل میگردد و سرانجام حقیقت آن هدیه را در "زمان حال "میجوید و درمییابد که زمان حال واقعیتی است که میتواند در اختیار بگیرد و آن را تجربه کند .