دلتنگی همیشه قاچاقی سوار میشود: داستانهایی از غربت
داستانهای آلمانی - قرن 20م.
«مشیح»، برگه تقاضای زردرنگ را به کارمند میدهد؛ کارمند متوجه نشده است که مشیح عرب است؛ از او پاسپورت میخواهد اما مشیح هیچ وقت پاسپورت نداشته است. «اشمیت»، کارمند آلمانی فرودگاه به پلیس زنگ میزند تا برای بردن مشیح بیاید! در آن میان «آدونیس» که دانشجو و اصالتا یونانی است مدارکش را تقدیم اشمیت میکند؛ اشمیت اینبار مجوز دانشگاه را بهانه میکند و آدونیس متعجب از رفتار او نمیداند چه کند؛ مشیح که سردرگم است به ناگاه دستان دو پلیس را روی شانهاش احساس میکند و...