بار دیگر، کسی که دوست میداشتم!
راوی داستان دانشجوی جوانی است به نام "نگار "که در خانوادهای مرفه رشد کرده است .نگار مخفیانه و در اعماق وجودش به یکی از استادان دانشگاه به نام "کوشا "دل باخته غافل از این که استاد کوشا نیز به او علاقهمند است . تا این که عموی "نگار "با زنی ازدواج میکند و در شب عروسی نگار درمییابد که استاد کوشا برادر عروس است .بدین سان رابطهای میان این دو خانواده به وجود میآید که منجر به خواستگاری کوشا از نگار میشود .سرانجام این دو جوان با هم ازدواج میکنند ;اما مدتی پس از ازدواج به دلیل بیماری جسمی، نگار درمییابد که بچهدار نمیشود به همین دلیل خواهان جدایی از کوشا میشود و ....