کیلومتر چهار (خاطرات رزمنده دفاع مقدس سیدیحیی مسلمیعقیلی)
مسلمیعقیلی، سیدیحیی - خاطرات / جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 - خاطرات
حالا دیگر وارد پنجمین ماه خدمتم شدهام. هنوز دو ماه کامل از خدمتم مانده است. شب گذشته خوابهای آشفتهای دیدم. نامهای را که دیروز نوشتم، داخل پاکت میگذارم و به آقای لیاقی میدهم که با خودش ببرد. احتمالاً امروز بقیه نیروهای گروهان 2 را قبل از پایان یافتن ورزش صبحگاهی حرکت میدهند. در فکر این هستم که اگر احتمال رفتن لیاقی کم باشد، با تلفن خبری از خانواده بگیرم و از نگرانی بیرون بیایم. با سختی تمام، همراه میرشکار به شهر میروم. از شانس بد من، تلفن ستاد اروند خراب است و دستگاه تلگرافشان هم کار نمیکند. ناگزیر به اداره پست میروم و نامهای به پدر و مادرم مینویسم...