کعبهام...
داستانهای فارسی - قرن 14 / داستانهای مذهبی - قرن 14
حضرت ابراهیم (ع) بندة خوب خدا و پیامبر او بود. خداوند به او فرمان داد که همسر و فرزند شیرخوارهاش را در بیابانی نزدیک مکه رها کند. ابراهیم (ع) به خواست خدا، عزیزانش را در مکه باقی گذاشت و تنها به شام بازگشت. اسماعیل در آن مکان تشنه شد و هاجر فاصلة دو کوه «صفا» و «مروه» را بارها طی کرد و بعد از این که خسته شد، چشمهای گوارا از پایین پای اسماعیل جوشید. جوشیدن چشمة زمزم برخی از صحرانشینان را به سوی آب کشید. هاجر و اسماعیل همانجا سکونت کردند. سالها بعد ابراهیم (ع)، به مکه آمد تا با همسر و فرزندش دیدار کند. خداوند فرمان داد که کنار زمزم دیوارهای کعبه را بسازند و به او وحی شد که مردم را برای برگزاری حج دعوت کنند. بعد از ساخت کعبه، مردم به مرور راه ابراهیم (ع) را گم کردند و بتپرست شدند و بتهای خود را در کعبه نگه داشتند. ماجراهای حضرت ابراهیم (ع)، ساخت کعبه، حملة سپاه یمن به کعبه و... از زبان خود کعبه در این کتاب بازگو شده است.