رستم جان و آفتاب خان (افسانههای تاجیکی)
داستانهای تاجیکی - قرن 20م.
کتاب حاضر، با موضوع افسانههای مردم تاجیک، شامل داستانهایی با عنوانهای: «دختر جسور»، «سلیم پهلوان»، «ایرج دیوافکن»، «سه برادر»، «بهما دروزرینه»، «بهرام و بهمن»، «جانان کاسَه» و «رستم خان و آفتابخان» است. در خلاصة داستان «رستم خان و آفتابخان» آمده است: در زمان قدیم، پادشاهی سه زن داشت. دو زن اوّلش فرزندی نداشتند و زن سوم پسری تنومند به نام «رستمخان» داشت. روزی پادشاه به جنگ رفت و مملکت را به زن سوم سپرد. دو زن اوّل با کمک یک پیرزن جادوگر، زن سوم را نزد پادشاه رسوا کرده و پادشاه دستور کشتن زن سوم را به وزیر خود داد. در این میان؛ «رستم خان» که جوانی قوی شده بود، همراه مادر به باغی گریخت. پیرزن جادوگر به تعقیب آنها رفت و آنها را در باغی یافت که دیوی در چاه آن نیمهجان بود. پیرزن نقشه کشید که با کمک دیو، زن پادشاه و «رستمخان» را بکشد. از طرفی «رستمخان» که برای تهیه غذا به بیرون باغ رفته بود، با دختر پادشاه، «آفتاب خان» که از ترس اژدهایی به لب دریا گریخته بود، مواجه شد. با کشتن اژدها، پادشاه «آفتاب خان» را طی ماجراهایی به عقد «رستمجان» درآورد و این در حالی بود که نقشههای پیرزن جادوگر و دیو نقش بر آب شده و پادشاه نیز بعد از کلّی ماجرا و کشف حقیقت به جستوجوی همسر و «رستمخان» بر آمده و هر سه زندگی خود را در کنار «آفتاب خان» از سر گرفتند.