دیوزادهها و خمرههای گردو: داستانی واقعی از گذشتههای نه چندان دور
داستانهای اجتماعی
«گل برات»، «عباس نخودی»، «خان جان» و «کاظم پادشاه» چهار دوست هستند که هیچ باغ، حشم و درآمدی ندارند. آنها برای رهایی از گرسنگی، خود را به شکل دیو در می آورند و از باغ مردم روستا غذا و خوراکی می دزدند. مردم روستا وقتی آنها را می بینند از شدت ترس فرار می کنند و دیوزاده های قلابی خوراکی های آنها را می برند. در میان مردم روستا پیرمردی باهوش به نام«ملا محمدرضا» زندگی می کند که داستان دیوزاده ها را باور نکرده است. او چند خمره ی گردو را در باغ خود به عنوان طعمه قرار می دهد و خود را نیز به شکل دیو در می آورد. دیوزاده های قلابی که از خمره های گردو باخبر می شوند، برای بردن آنها به باغ ملا محمدرضا می روند. در باغ، آنها با دیو دیگری روبرو می شوند و پا به فرار می گذارند. ولی خان جان گیر می افتد و دست دیوزاده ها رو می شود.