آدم شمعی
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان، روایتگر زندگی دختری به نام «آناهیتا» است که هر بار که از مدرسه به خانه بازمیگردد پسر سرتراشیده همسایه با نام «میثم» را میبیند که به طرز عجیبی او را نگاه میکند و حتی گاهی او را تعقیب میکند. تا اینکه آناهیتا به علت بیماری چند روزی به مدرسه نمیرود. او پس از بازگشت مجدد به مدرسه متوجه میشود که آن روز امتحان تخصصی دارند، آناهیتا با ترفندهای مختلف درسش را میخواند تا در ساعت امتحان آماده باشد. آن روز وقتی آناهیتا به خانه بازمیگردد متوجه میشود که شیشه ماشین همسایهشان شکسته و پس از چند ساعت هم با شنیدن صدای مهیبی متوجه شکسته شدن در شیشهای لابی آپارتمان میشود و... .