یک تمساح، قیچ قیچ
داستانهای تخیلی
کتاب مصور حاضر جلد هفتم از مجموعه «قصههای تصویری» و داستانی حماسی است که با زبانی ساده و روان برای کودکان و نوجوانان نگاشته شده است. در این داستان تمساح یکدفعه یک عالمه انسان را با هم میبیند. تمساح از هجوم آنها میترسد و مردم نیز از او ترسیدهاند. در داستان میخوانیم: «تمساح دهانش را باز کرد و گفت که ریزریزتان میکنم. مردم هم که تا حالا تمساحی به این بزرگی ندیده بودند، حسابی ترسیدند و هول برشان داشت و عقب عقب رفتند».