جاده سیبهای وحشی
داستانهای فارسی - قرن 14
این رمان عاشقانه و خانوادگی زندگی چهار دختر که دوستان دوران دانشگاه هم هستند را روایت میکند. رمان از زبان «دیدار»، «نوا»، «حریر»، «فرانک» و همچنین «رضا»، «آرمان» و دو تا از شخصیتهای مرد داستان، روایت میشود. این داستان، روایتگر مسیر انتخاباتِ درست و نادرستی است که انسانها در مسیر پُرفرازونشیب زندگی برای رسیدن به مقصدی نامعلوم در پیش میگیرند، غافل از اینکه عواقب تصمیمات خیلی زودتر از چیزی که فکر میکنند بهسراغشان میآیند. در بخشی از رمان «جاده سیبهای وحشی» میخوانید: «... صدای نفسهایم انگار باد بیجانی بود که توی دستوپایم میپیچید و تکانشان میداد. تمام نگاهم بندِ درختان هینوا بود. نه یک اپسیلون اینطرفترش را میدیدم نه جای دیگر. تمام ذهنم...».