شیر و موش
داستان درباره موش بازیگوشی است که یک روز صبح با تیر و کمان شکم شیر ـ سلطان جنگل ـ را نشانه میگیرد و در پی آن، شیر از خواب میپرد و موش را میگیرد .موش با درماندگی از شیر میخواهد تا او را رها کند و قول میدهد که روزی این کار شیر را جبران کند .شیر میخندد و میگوید که تو با این جثه کوچک چطور میتوانی به من کمک کنی؟ !با این همه موش را رها میکند چندی بعد شیر در دامی گرفتار میاید در این هنگام موش به کمک او میشتابد و با جویدن طنابهای دام شیر را آزاد میکند .گروه سنی "ب "مخاطبان این داستان مصور و رنگی هستند .