رویای زندگی من
داستانهای فارسی - قرن 14
«رؤیا»، زنی تنهاست که شوهرش فوت کرده و دخترش ازدواج کرده و دور از او زندگی میکند. یک روز دختری به نام «نگین» به درب منزل رؤیا میآید و از او میخواهد تا به منزل آنها برود؛ چون او میترسد و پدر و مادرش به مأموریت رفتهاند. رؤیا دلش برای نگین میسوزد و با او به خانه میرود و متوجه میشود که آنها به تازگی به آنجا اسبابکشی کردهاند و نگین یک خواهر به نام «نکیسا» و یک برادر به نام «نیما» دارد. رؤیا تصمیم می گیرد تا به بچهها کمک کند که خانه را مرتب کنند و... .