دو برادر فقیر و ثروتمند (برگرفته از افسانههای فولکلوریک)
افسانههای عامه / افسانهها و قصههای ترکی
در روزگاران گذشته، دو برادر در روستایی زندگی میکردند. برادر بزرگتر، ثروتمند ولی بسیار خسیس و مالپرست بود و اصلا به کسی کمک نمیکرد. برادر کوچکتر فقیر بود اما با این وجود قلب مهربانی داشت و تا آنجا که میتوانست به دیگران کمک میکرد. یک روز برادر کوچکتر به سراغ برادر بزرگتر رفت و از او مقداری پول قرض خواست. اما برادرش به او هیچ پولی قرض نداد و با عصبانیت او را از خانهاش بیرون انداخت، برادر کوچکتر هیچ سرپناهی نداشت، به غاری رفت تا شب را در آنجا بگذراند. او در آنجا متوجه سه حیوانی شد که برای معالجة دختر پادشاه تلاش میکردند. او که در آنجا حضور داشت، رازها را یاد گرفت و به آنها عملکرد. او رفت و قلبش را به دختر پادشاه داد. دختر پادشاه هم خوب شد و با او ازدواج کرد. وقتی برادر بزرگتر متوجة ماجرا شد تصمیم گرفت به غار برود تا شاید او هم رازهای جدیدی را از آن حیوانات یاید بگیرد. کتاب حاضر برای گروه سنی «ب» تهیه شده است.