گیلبرت گنده
در دریای بزرگی، کوسهای به نام گیلبرت بود که یک دوست به نام ریموند داشت و در همه حال با او بود. وقتی که برای گیلبرت مشکلی پیش آمد، ریموند به او کمک میکرد، آنها با هم خیلی خوش بودند و هرچه داشتند بین خودشان تقسیم میکردند. روزی پدر و مادر ریموند تصمیم گرفتند که به آن طرف دریا برای زندگی بروند، ریموند با شنیدن این خبر خیلی ناراحت بود و طاقت دوری از دوستش را نداشت، اما مجبور شد همراه خانوادهاش برود. برای همین گیلبرت خیلی تنها شد و زندگی برای او سخت بود زیرا عزیزترین دوستش از پیش او رفته بود. ماهیهای دیگر سعی میکردند که او را خوشحال کنند، اما او ناراحت بود. روزی مادرش او را برای گردش به نزدیک ساحل برد تا هوایی عوض کنند در این حین ماهی را دید که گریه میکند، از او دلیلش را پرسید او گفت که دوستش از پیش او رفته و این طوری شد که گیلبرت توانست کسی را پیدا کند که جای ریموند را برایش پر کند. نام آن ماهی ریتا بود و او بهترین دوست گیلبرت شد. این کتاب برای گروه سنی «ب» به نگارش درآمد.