مادربزرگ مهربون، اخمو ولی شیرین زبون
پیرزن تنهایی در یک محله قدیمی زندگی میکرد. بچههای محله از او فرار میکردند و او را آدمخوار مینامیدند. افتادن توپ بچهها در منزل پیرزن سبب شد تا بچهها با او بیشتر آشنا شده و از او نترسند. پس از آن بچهها به خانه پیرزن میرفتند و پیرزن برای آنها قصههای شیرین تعریف میکرد. این مجلد که در قطع خشتی و در قالب شعر و نثر به طبع رسیدهاست به کودکان گروه سنی «الف» و «ب» میآموزد که به بزرگترها و افراد پیر احترام بگذارد قضاوتهای بیجا نکنند.