جهان در غیاب آرمانشهرها
تاریخچة پیدایش آرمانشهرها، پیوند تنگاتنگی با پدیدة مدرنیته دارد. از این مطلب گریزی نیست که انسان قطع رابطه کرده با آرمانهای مدرنیته، به طور ذاتی بدون رویای جهانی است. و جهان بدون رویا، انسانهایی بیایمان به خود، بیاعتقاد به فردایی بهتر میآفریند. انسان امروز به جای آرمانشهر، جستوجوگر امر نو و جدید شده است و شاید به همین دلیل است که پشتیباناش را در ساختن جهانی عادلانه و انسانیتر، افسانه قلمداد کند. باید پذیرفت که انکار یکپارچة تمام آمالهای عدالتگرانة مدرنیته از سوی انسان پستمدرن، نه تنها از سیطرة خشونت جهانی نکاسته است، بلکه افزون بر آن به تولید و مشروعیت بخشی فرایندهای اخیر خشونتآمیز محلی نیز دامن زده است. این یک واقعیت است که بیاعتنایی به برچیده شدن امکانهای رویاپردازانه در پتانسیلهای مدرنیته، ناگزیر به پذیرش جهان در وضع موجود میانجامد. نگارنده در کتاب حاضر، با طرح مباحثی چون: «آرمانشهر روشنگری»، «ظهور پستمدرنیسم»، «تئوریزه شدن جنبش 1968»، «نئولیبرالیسم» و... به بررسی غیاب آرمانشهرها در جامعة امروز و نقش آن در پیشرفت و تکامل انسان و جامعه، به ویژه جامعة ایران پرداخته است.