بنبست بیساز
داستانهای فارسی - قرن 14
«بنبست بیساز»، روایت عاشقانهای است که از دل مصائب بیپایان زندگی سربرآورده است. «شهرام» که در یک رستوارن از گرفتن سفارش تا آمادهسازی و تحویل را انجام میدهد، یک مشتری محبوب دارد؛ اشتراک 215 که ساکن بنبست بیساز است. همو که چشمهایش، صدایش و تمام بودنش، شهرام را به زندگی متصل و امیدوار میکند. شهرام که با وجود سن کم، بهقدر عمر صدها نفر درد و رنج را تجربه کرده، با عشق این ساکن بنبست بیساز، این مشترک 215، این سفارشدهندهی هفتگی یک عدد مینیپیتزا، میتواند تاب بیاورد و ادامه دهد. او نمیداند این زن چرا رستوران آنها را انتخاب کرده است. این پرسش همیشه پیشِرویش قرار دارد و او این پرسش را دستمایه رفتوآمد هفتگیاش در مسیر خانه او قرار میدهد و... .