افسانههای هزار و یک شب
داستانهای فرانسه - قرن 20م.
در گذشتههای بسیار دور، در مشرقزمین سلطان قدرتمندی به نام شهریار زندگی میکرد، شهریار هنگام عصبانیت، بسیار بیرحم و سنگدل میشد. او در پی حوادثی به خیانت همسرش دنیا پی برد و همسر و تمام مستخدمین خیانتکار را کشت، برای آن که دیگر چنین حوادث بدی رخ ندهد، دستور داد همسرانش بعد از عروسی به دست جلاد سپرد شوند. بدینترتیب دخترانی که شهریار به آنها علاقمند میشد شب عروسی ملکه و روز بعد کشته میشدند، و این کار مدتها ادامه پیدا کرد. تا این که شهرزاد، دختر وزیر برای پایان دادن به این بلا با شهریار ازدواج کرد. او تدبیری اندشید و از بعد از عروسی، هر روز داستانی برای شهریار تعریف میکرد، وقتی به قسمت پرهیجان و حساس داستان میرسید، ادامة آن را به فردا شب موکول میکرد و بدینترتیب شهریار، مشتاقانه به او اجازه میداد که یک روز بیشتر زنده بماند و این جریان هزار و یک شب ادامه پیدا کرد، به طوری که در پایان، سلطان دیوانهوار دلباختة همسرش شد و تصمیم گرفت او را برای همیشه نزد خود نگه دارد. سپس تمام داستانهای او را در کتاب بزرگی به چاپ رساند و آن را در اسناد خود نگهداری کرد. در کتاب حاضر، دوازده داستان از این مجموعه استخراج شده و با عنوانهای شاهزادهای که میمون شد، جسد دست و پاگیر، ساربان کوچک حیلهگر، سه سیب، داستان شیرینی عسلی با گلاب، قصر مدفونشده شوهر و زن و طوطی و... به چاپ رسیده است.