فراتر از خیال
«حاج رحمتالله» پیرمرد بسیار با تقوایی بود و از کودکی عشق و ارادت خاصی نسبت به خاندان نبوت و امامت داشت. او همیشه لبخند مهربانی بر لب داشت مگر در دو ماه محرم و صفر که کسی لبخندش را نمیدید. حاجآقا هر سال محرم، بساط تعذیهخوانی به راه میانداخت و خودش همیشه نقش حبیب ابن مظاهر را به عهده میگرفت. او بالاخره در ظهر عاشورا و هنگام ایفای نقش حبیب ابن مظاهر بر زمین میافتد و میمیرد. اما هنگامی که دکتر بالا سر حاجی میآید در کمال ناباوری میگوید که ساعتها از مرگ حاجی میگذرد و آن هنگام که حاج آقا مشغول تعزیهخوانی بوده روحی در بدن نداشته است. «چهار ساعت از مرگش گذشته بود» از مجموعة حاضر انتخاب شده که مشتمل بر 21 داستان کوتاه فارسی دربارة روح و جن به روایت ملاقاتکنندگان است. عناوین برخی از داستانها عبارتاند از: ملاقات با ارواح، ماجرای بیبی گل بانو، آنها سم داشتند، روح مادرم به دیدارم آمد، همزاد، مرگ در غسالخانه، آدم کوچولوها، معرکهگیر، اسب ولگرد، و کرامات درویش.