عینک نمیزنم!
داستانهای اجتماعی / عینکها
کتاب مصور حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و روان برای کودکان نگاشته شده است. در این داستان تانیا عینک لازم دارد. اما نمیخواهد در مهدکودک عینک بزند. به همین خاطر، عینکش را قایم میکند. هر بار عینکش را در جایی متفاوت قایم میکند مثل: گلدان، لانه پرنده، آکواریوم. اما بالاخره موقع بازی به عینکش احتیاج پیدا میکند.