قصهی تو و من
داستان حاضر دربارهی دختری است که سالها پیش، مادرش را از دست داده است. او تصور میکند مادرش پیش ستارههاست. او شبها عروسکش را ـ که شبها شاهزادهی رویایی او میشد ـ پیش خود میخواباند. شاهزاده بارها به او گفته است: من تو رو پیش ستارهها میبرم ولی تو خودت باید مادرت را پیدا کنی. آخر تو که میگویی تا حالا یک بار هم او را ندیدهای، چهطور میتوانی بین این همه ستاره او را بشناسی؟ ولی مطمئن باش که اگر او را دیده بودی و او را میشناختی خیلی راحت میتوانستی پیدایش کنی و برای همیشه در کنارش باشی". تا این که یک روز...