مزاحمان
داستانهای اجتماعی
«طلحه» در کنار میدانگاه با یکی دو نفر از پسرها مشغول جدال و کشتی گرفتن بود که مرد میانسالی به نزد او آمد. طلحه او را نمیشناخت اما معلوم بود که از ثروتمندان و بزرگان مکه است. آن مرد از طلحه خواست تا به همراه کودکان دیگر حضرت محمد (ص) را مورد آزار و اذیت قرار دهند. او گفت که بزرگان مکه به احترام ابوطالب و بقیۀ عموهای پیامبر نمیتوانند آسیبی به او برسانند اما این کار از عهدۀ کودکان برمیآید. از آن پس کودکان به سرکردگی طلحه با پرتاب سنگ به جانب پیامبر، ایشان را مورد آزار قرار میدادند. اما پیامبر در جواب این رفتار زشت آنها فقط سکوت میکرد. زیرا آنها را کودکانی بیش نمیدانست. تا این که حضرت علی (ع) که در آن هنگام دوازده، سیزده سال بیشتر نداشت، به سبب علاقۀ وافرش به پیامبر در دفاع از ایشان به تنهایی به جدال با تمام کودکان پرداخت و آنها را از این کار منع کرد.