غروب بیترانه
«غزال» به دست برادر نامهربانش در زیرزمین خانة یکی از دوستان وی با نام «پارسا» زندانی شده است. از سویی پارسا دلباختة غزال است و پس از ناپدید شدن وی، برای یافتن او راهی خارج از کشور میشود؛ بیآنکه بداند غزال در چندقدمی اوست. اما دست سرنوشت برای آنها بازیهای دیگری رقم زده بود که زندگیشان را تحت تاثیر قرار داد. صیاد در دام خودخواهی خویش گرفتار شد و آن دو نیز عشقی پاک را تجربه کردند.