آنجا که تو نیستی
((آنجا که تو نیستی)) داستان زندگی دختری به نام((سهیلا))ست .او در این داستان ضمن بیان خاطرات گذشتهاش از بدرفتاری پدر و مادرش با یک دیگر و تاثیر ناخوشایند آن در خانواده سخن میگوید .در بخشی از کتاب آمده است :((هنوز صدای گریه خواهرها و فریاد پدر و مادرم را به یاد دارم .آن دو، همچون دیوانگان داد و بیداد به راه میانداختند و هر چه فحش و ناسزا بود، نثار هم میکردند و ما بچهها که کاری از دستمان ساخته نبود، گریه میکردیم....من هنوز آن سختیها و مشکلات را فراموش نکردهام و محرومیت را نیز .محرومیت از رفاه و محبت و ماندن در تاریکی حسرت و رنج و سختی .((...