گداها همیشه با ما هستند
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
«گرویس» خطاب به دوستش «راسل» او را از شرطبندی با «دیو» بر سر ماشینهایش برحذر میدارد، با این دلیل که گروهان دیو پیشتر در عملیات بزرگ «شبح مرگ» در ویتنام شرکت کرده و در آنجا با حملۀ ناگهانی ویتگنگها مواجه شده است. آنگاه که خود گلوله خورده با حالت سینهخیز تمام دوستانش را که زخمی یا کشته شده بودند به داخل سنگر کشیده است. دیو پس از این حادثه دو سال در بیمارستان بستری بوده است و به دلیل صدمه در جنگ اکنون نمیتواند درست تصمیم بگیرد. راسل با شنیدن این سخنان در یک لحظه تصمیم میگیرد که هرآنچه دارد از جمله پول، ماشین و شغلش را به دیو بدهد. اما اندکی بعد با خود میگوید که چه فایده؟ زیرا دیو هرچه دارد در شرطبندی از دست میدهد. داستان ذکر شده با عنوان «گداها همیشه با ما هستند» یکی از داستانهای مجموعۀ حاضر است. دیگر داستانهای کتاب عبارتاند از: بگو آره؛ گمشده؛ فروپاشی صحرا 1968؛ داستان ما شروع میشود؛ جاذبههای پیش رو؛ و هیولا.