پوپک و پنجره
مادر سری به اتاق پوپک زد و گفت: تا به آشپزخانه میروم و برمیگردم اتاقت را مرتب کن. این در حالی بود که پوپک وسط اتاق نشسته بود و کف اتاق پر بود از جورابهای ساق بلند و کوتاه، مدادهای رنگی بدون جعبه، روسری و گلسرهای رنگارنگ و تعداد زیادی کتاب. پوپک اکنون غصه میخورد که چهطور میتواند تا آمدن مادر، همه چیز را مرتب و منظم سرجایش بگذارد؟ او با خو فکر کرد که این وسایل را در سطل آشغال یا زیر تختخواب یا کمد لباسها قرار دهد. اما سرانجام فکری به ذهنش خطور کرد؛ پوپک تمام وسایل را به داخل حیاط پرتاب کرد. مادر با ورود به اتاق پوپک خیلی خوشحال شد که اتاق دخترش مرتب شده است، اما یک دفعه با مشاهدة قفسة خالی کتابها و باز بودن پنجره به ماجرا پی برد. این مجموعه چندین داستان کوتاه را شامل میشود که شخصیت اصلی آنها دختربچهای با نام پوپک است. داستان یادشده «اتاقت را مرتب کن» نام دارد.