افسانههای بوزقوش: با مختصری در مردمشناسی ادبیات فولکولوریک ایران و آذربایجان
فولکلور را باید دانش عامیانه از یک اجتماع، گروه، قوم، ایل و طایفه نامید که اساسا مبتنی بر شناخت و آگاهی اجتماعی است. فولکلور پل ارتباط دوسویهای است که وابستگیهای درون فرهنگ و انسجام فرهنگی جوامع را استحکام میبخشد و تضمین میکند. برای بازشناخت جهانی فولکلوریک یک ملت، شناخت داستانها و شخصیتها و فضا و عناصر داستانهای به جا مانده از آن ملت، که عمدتا نیز شفاهی هستند و سینه به سینه و نسل به نسل منتقل شدهاند، ضروری است. آذربایجان و مردم آن نیز بنا به پیشینۀ تاریخی کهن، فولکلور خاص خود را دارند. داستانها یکی از انواع بسیار رایج فولکلور آذربایجان است. نگاهی به هنر آشیقی در بستر تاریخ نشان میدهد که آشیقها به وفور داستانها ساخته و آن را برای مردم نقل کردهاند و در هر نقلی چیزی به آن افزودهاند و آن را در طول تاریخ آرایش داده و پیرایش کردهاند تا شکل عامهپسند یافته است. مجموعۀ حاضر به افسانههایی از سرزمین آذربایجان و دامنههای بوزقوش (در میان سبلان و سهند) با نگاهی بر ادب فولکلوریک آذربایجان اختصاص یافته است. برخی از این افسانهها عبارت است از: قول تاپدیق؛ کربایی دانا؛ دختر خیاط؛ حسن کچل؛ قاریننه؛ پینهدوز و مار؛ خواهران جهانگیر؛ و قلی بینماز.