زنگبار، یا، دلیل آخر
در ابتدای روی کار آمدن نازیها در آلمان، عدۀ بسیاری آرامش خویش را از دست دادند که از آن جمله میتوان به یهودیها اشاره کرد. "یودیت" یهودی هم بنابر وصیت مادر، برای نجات جان خویش، راهی بندری کوچک شد تا از طریق دریا از آلمان بگریزد. وی در این شهر با جوان کمونیستی آشنا میشود که ازحزب بریده و قصد فرار از آلمان را دارد. جوان بنا بر مسئولیت انسانی خویش تصمیم به نجات دختر جوان گرفته و او را با خویش همراه میسازد، علاوه بر این به کشیش محلی نیز وعدۀ حمل مجسمۀ قدیسی را میدهد. ماهیگیری که وظیفۀ راهنمایی و نجات آنها را برعهده دارد، در آخرین لحظهها با جوان به مشاجره پرداخته و سرانجام، جوان از سفر منصرف میشود اما یودیت را به همراه مجسمه به کشتی رانده و خود بازمیگردد. شاگرد ماهیگیر که سودای سفر و مهاجرت در سر دارد از آنچه پیش آمده شادمان است و تصمیم دارد به محض رسیدن به کشوری امن بگریزد و زندگی جدیدی را آغاز نماید. پس از لنگر انداختن در بندری در سوئد، ماهیگیر، دختر و مجسمه را از کشتی خارج کرده و به پسر دستور میدهد که در عرشه بماند. با وجود این او میگریزد و در جنگل به پیادهروی پرداخته و تصمیم به سکونت در آن منطقه میگیرد. اما با فرا رسیدن شب، از تصمیم خود بازگشته و نزد ماهیگیر، که منتظر اوست، بازمیگردد.