من
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان روایت زندگی دو زن است که به نوعی سرنوشتشان به هم پیوند خورده است و بیانگر فضای وهم و خیال، اشتراکات زندگی و آرزوهایی که گاه تحقق نمییابد و گاه با منافع دیگری در تعارض است، می باشد. در بخشی از این رمان میخوانیم: « فرهاد میگفت دوست دارم پسری داشته باشم. آنچه من نداشتم او به دست بیاورد. یکبار دیگر گفته بودم خودم برایش زن میگیرم. من اکنون خوب میفهم اگر قید زمان را بردارم میبینم که فرهاد دوست داشت برای پسرش زن بگیرد تا آنچه که او نداشته، پسر به دست بیاورد و...».